آن که از آب حیات آزرده می گردد تنش


کی توان دیدن به روز جنگ غرق آهنش؟

آن که بر دوشش گرانی می کند جیب قبا


چون روا دارد کسی بار زره بر گردنش؟

خوش نباشد در قبای آهنین آن سیم تن


ای خوش آن روزی که بینم در ته پیراهنش!

آن تن پاک از لطافت هست چون آب حیات


غالبا موج همان آب ست شکل جوشنش

حیف باشد زخم تیر او بر چشم دشمنان


چشم زخم دوستان بادا نصیب دشمنش!

نعل بر شکل هلالی پای اسبش بوسه زد


کاشکی بودی هلالی نیز لعل توسنش!